یکم آرامش

ساخت وبلاگ

هوا اینجا حسابی خنک شده. گرمای بخاری و نور خورشید از همیشه دلچسب ترن. کنار خونواده بودن هنوز مثه روز اول رسیدنم شیرینه. با این که خیلی دلتنگ الف و خونه شدم اما میدونم تا آخر عمرم دلم برای این لحظه های ساده تنگ میشه. هنوز از سیکل مصاحبه-استرس در نیومدم. مصاحبه قبلی رو قبول شدم و الان آخرین مرحله که کالچر فیته در انتظارمه. باورم نمیشه با شغل رویاییم فقط چند قدم فاصله دارم. از ته دلم دوست دارم که آخرین مرحله رو هم خوب رد کنم. ولی خب مهم اینه که دوشنبه آخرین مصاحبه ست و بعدش میریم تهران، الف میاد، تهرانو فرسنگ میکنیم، میایم شهرما، بعد شهر الف،... . نمیخوام انکار کنم که نتیجه برم مهمه و اگه قبول بشم همه اینا ده برابر بیشتر بهم حال میده، اما میخوام آماده قبول کردن رد شدن باشم و اگه رد شدم هم به اندازه کافی لذت ببرم. بعد دو سال چند هفته کنار خونواده بودن با هیچی قابل معاوضه نیست. فعلا این چند روزو برای مصاحبه آماده میشم و هر چی شد شد.

خوشحالم که بعد چند روز دست و دلم به نوشتن رفت. انگار تازه دارم از شلوغی آدما در میام و میتونم یه نفسی بکشم. خودمم کم برناممو شلوغ نکردم. باشگاه و کلاس شنا و خرید و غیره. کلی چیزای قشنگ گرفتم که ببرم. کلی کتاب، توت بگ، بوردگیم،... . دوست دارم روزای باقی مونده رو زندگی کنم. فقط همین.

Memento...
ما را در سایت Memento دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6deardiary20s5 بازدید : 9 تاريخ : دوشنبه 14 اسفند 1402 ساعت: 17:49