از ننوشتن

ساخت وبلاگ

- تقریبا نیمه شبه و آماده ام برای خواب. قبلش آخرین دورمو تو خونه زدم که مطمئن بشم همه چی سر جاشه. به جور وسواس گونه ای که بعضی وقتا نگرانم میکنه و برای ثابت کردن به خودم که چیز جدی ای نیست از عمد بهم میریزم یا دیر مرتب میکنم. بعد از چند روز ننوشتن خودمو مجبور میکنم که حداقل چند خطی بنویسم و سد کلمات رو بشکونم و بذارم این سیل منو با خودش همراه کنه.

- روزای نیمه ارومی بود. که زندگی همین بالا و پایین رفتناست. ازون شام مهتاب خوندن با داریوش تا زیر پتو هق هق زدن. اما خوشحالیم اینه تو این قایق وسط‌ اقیانوس کنار‌الف ام.‌ دیروز برام یه دسته گل قشنگ خرید اونم وقتی که تو ذهنم ارزو میکردم با گل بیاد. امروزم چند روز قبل تولدم برام ساعت خریده بود که همون لحظه که پستچی اورد بازش کردم و سورپرایزش نصفه نیمه مونداما خیلی ذوق کردم. آخر هفته هم میریم یه شب تو یه قلعه و خیلی ذوقشو دارم.

- اینستا رو دی اکتیو کردم. اکانت شخصیمو. برای چندماهی که ذهنم آروم بگیره و حجم اطلاعاتو کم کنم. سرعت زندگی رو کمتر کنم و عمقشو بیشتر. همین توجه بهش و تو مسیرش بودن برام مهمه حتی اگه پرفکت نباشه هم مهم نیست. ذهنم اونقدر ریتمش بالا رفته بود که نوشتنم هم نصفه ونیمه ست. اینم قراره بهتر بشه. امیدوارم.

- چیزای زیادی دارم بنویسم. روزای بعد هم وقت برای نوشتن هست و عجله ای نیست:).

Memento...
ما را در سایت Memento دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6deardiary20s5 بازدید : 19 تاريخ : پنجشنبه 21 دی 1402 ساعت: 19:47