- امروز هوای اصیل زمستونی این کشور رو حس میکردم. بادی که تقریبا منو از زمین میکند و قطرات بارونی که تو همه جهتا حرکت میکنن و از هر جهتی به صورتت میخورن. بله همین الان چک کردم و سرعت باد 40 کیلومتر بود.
- اومدم کتابخونه. بعیده یه بار بیام اینجا و خودمو یه مسول کتابخونه ای که هز روز لباسای قشنگی رنگی میپوشه و خوشحال با بقیه معاشرت میکنه تصور نکرده باشم. حتی اگه مشول کتابخونه هم نباشم بودن اینجا حس خوبی بهم میده. معماریش عالیه. آهنگای کریسمسی گوش میدم و برای خودم جالبه که تو تاریکترین روزا داون نیستم.
- تعطیلات رویایی تو ذهنم هم کمرنگ شده. مجبورم روی مقالم کار کنم. احتمالا فقط کمی ریلکستر کار کنم. یکشنبه میریم خونه ن و شب رو هم اونجا میخوابیم. سه شنبه هم م و س بعد از برگشتن از اسپانیا میان پیشمون. اما بازم به نظرم لذت بخشه.
Memento...برچسب : نویسنده : 6deardiary20s5 بازدید : 33