برای هانای عزیزم

ساخت وبلاگ
این اولین نامه ایه که برات مینویسم. و آره. مامانت هیچوقت یادش نمیمونه که اول باید سلام کنه:|. سلام :). 

نمیخوام مثه مامانبزرگت ۸۰ درصد موقعها از سختیای دوران تحصیلم بگم، و خوشبختانه یا متاسفانه فقط ۶۰ درصد اوقاتت با من در این مورد میگذره. و الان هم تو این ۶۰ درصدیم.

سال ۹۶ تا اینجا حداقل درصد سلامتی رو برای مامانت بهمراه داشته. از رگ به رگ شدن کمر(اشاره کنم که اولین باره که تجربش کردم و اصلا جالب نبود) موقع جابجا کردن تخت گرفته تا سرماخوردگی ناشی از نوش جان کردن یخ دربهشت تو هوای سرد و تب و آبریزش ِ متعاقبش و دیگر دردها که موقعش نیس بگم.

موازی موارد قبلی، بنده در ۴۸ ساعت گذشته حدود ۳۰ ساعتش رو تمرین مصیبت بار IE رو میزدم که خب شاید ندونی چقد مصیبت باره. میتونی معادلش رو حمله هیتلر به هیروشیما رو در نظر بگیری. 

با اینحال هیچکدوم از موارد گفته شده به اندازه این یکی دردناک نیست که مامانت ساعت ۳ نصفه شب، تنها، مجبور شد بره حموم. نه حموم معمولی. حمومی که تو طبقه منفی ۲ یه خوابگاه که دوران ساختش برمیگرده به  دوران حکومت جناب گرانقدر پهلوی. و خب آره. حق داری باور نکنی. مامانت فک نکنم تا آخر عمر اینقد شجاعت از خودش بخرج بده. 

اما با همه اینها، بدون که مامانت خوشبخت ترین و خوشال ترین و شاکرترینه. آرامش جز تو وسط سختیا بدست نمیاد و من الان غرق آرامشم. 

عاشقترین تو، مامان شجاعت

پ.ن۱: هانا دختر خیالی ۱۰ سال دیگم هستن:دی

پ.ن۲: میدونستی که تنبلترین و خسته ترینه؟:))الانم غرق خوابه:)))

Memento...
ما را در سایت Memento دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6deardiary20s5 بازدید : 214 تاريخ : چهارشنبه 10 خرداد 1396 ساعت: 4:27