اشک

ساخت وبلاگ

امروز چند بار اشکی شدم. اول صبح که از خونه دراومدم؛ یه سنجابی بود که روزای قبل جلو خونه میدوید و من هی تو دلم قربون صدقش میرفتم و یاد مکس مینداختم. یه ماشین بهش زده بود. بعدش با اون پادکستی که شنیدم همذات پنداری کردم و تصمیم گرفتم رنجامو در آغوش بگیرم. بعد از اون با ویدیو اون پسره تو کانادا که دستکش رو با کله گنجشگیش عوض کرد اشکی شدم. چند بار بعدی هم با عکسای خوی و سرمای استخون سوزی که مردم گرفتارش شدن. اشکِ ترس، غم، قشنگی، رنج، ترس، همدردی، همه رو امروز تجربه کردم و نیاز به مقدار زیادی گریه دارم امشب.

Memento...
ما را در سایت Memento دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6deardiary20s5 بازدید : 120 تاريخ : جمعه 14 بهمن 1401 ساعت: 14:59